وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم...

                                             اي آنكه به تدبير تو گردد ايام

                                            اي ديده ودل از تو دگرگون مادام

                                            اي آن كه به دست توست احوال جهان

                                            حكمي فرما كه گردد ايام به كام!

سلام به همه دوستان خوبم....

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
آرامش را حس کردم ... 
هر روز در خودم تعمق کردم ... 
این مقدمه دوست داشتن خود است ...   

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
از تنها بودن خوشم آمد، 
در خلوت سکوت محاصره شدم 
و شگفت زده به فضای درون وجودم گوش کردم.

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
از طریق گوش کردن به ندای وجدانم ، 
خودم رئیس خودم شدم ... 
این طوری خدا با من صحبت می کند، 
این ندای درونی من است ...  

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
خودم را بی جهت خسته نمی کردم ... 

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
در خود حضور یک احساس معنوی را 
حس کردم 
که مرا هدایت می کند ، 
سپس یاد گرفتم که به این نیروی معنوی اطمینان کنم 
و با آن زندگی کنم ... 

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
دیگر آرزو نداشتم که زندگی ام طور دیگری باشد ... 
به این نتیجه رسیدم که 
زندگی فعلی برای سیر تکاملی ام مناسب ترین است ...

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
دیگر احتیاجی نداشتم   
که به وسیله چیزها یا مردم احساس امنیت کنم ... 

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
آن قسمت از وجودم یا روحم که 
همیشه تشنه توجه بود ، 
ارضا شد و این شروعی برای 
پیدایش آرامش درون بود ... 
این جا بود که توانستم شفاف تر ببینم ...

*** 
 وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
فهمیدم که در مکان درست 
و زمان درستی قرار دارم، سپس راحت شدم ... 

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
برای خودم رختخواب پر قو خریدم ... 

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
خصوصیتی را که می گفت 
همیشه باید 
ایده آل باشم ترک کردم، 
آن دیو لذت کش را ...  

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
بیشتر به خودم احترام گذاشتم ... 

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
تمام احساساتم را حس کردم ... 
آنها را بررسی نکردم، بلکه واقعاً حس کردم ...

*** 
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم 
فهمیدم که 
ذهن من می تواند مرا آزار دهد، 
یا گول بزند، 
ولی اگر از آن در راه قلب و درونم استفاده کنم، 
می تواند ابزار بسیار سودمندی باشد ...  

و در آخر :

یا مقلب القلوب و الابصار، 

یا مدبر اللیل و النهار، 

یا محول الحول و الاحوال، 

حول حالنا الی احسن الحال

سايه حق

سلام عشق

سلامت تن

سرمستي بهار

سكوت دعا

سرور جاودانه

اين است هفت سين آريايي

نوروز اين عيد باستاني بر همه دوستان عزيز مبارك...

ازتون خواهشمندم موقع تحويل سال  حتما براي ما هم عا كنيد...

آرزوي من مثل هميشه: 

دنيا را برايتان شاد شاد و شادي را برايتان دنيا دنيا آرزومندم... 

باز هم عيدنوروز را به همتون تبريگ مي گم...


اين ديوانگيست...

این دیوانگیست ...   

که از همه گلهای رُز تنها بخاطر اینکه خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است 
متنفر باشیم ...
که همه رویاهای خود را تنها بخاطر اینکه یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم 

این دیوانگیست ...   

که امید خود را به همه چیز از دست بدهیم بخاطر اینکه در زندگی با شکست مواجه شده ایم که از تلاش و کوشش دست بکشیم بخاطر اینکه یکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است   

این دیوانگیست ...   

که همه دستهایی را که برای دوستی بسوی ما دراز می شوند بخاطر اینکه یکی از دوستانمان رابطه مان را زیر پا گذاشته است رد کنیم  

این دیوانگیست ... 

که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچار این دیوانگی ها نشویم   

و به یاد داشته باشیم که همیشه ... 

شانس های دیگری هم هستند 
دوستی های دیگری هم هستند 
عشق های دیگری هم هستند 
نیروهای دیگری هم هستند 
و افق های بهتری هم هستند 

تنها باید قوی و پُر استقامت باشیم و همه روزه در انتظار روزی بهتر و 
شادتر از روزهای پیش باشیم ...

در ضمن :

از مكه فروغ ايزدي پيدا شد

سرچشمه فيض سرمدي پيدا شد

در هفدهم ربيع ازدخت وهب

نو دسته گل محمدي پيدا شد

میلاد نبی اکرم بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام صادق(ع)بر شما تبریک و تهنیت باد...

1 سالگيت مبارك وبلاگ كوچولو !

هر روز ، روز عشق و هر لحظه وصف عشاق

تا عشق در جهان هست این مسلکم به دنیاست


سلام به همه دوستان گلم...

به دوستاني كه تو اين مدت خيلي بهم لطف داشتن...

با نطراتشون منو خرسند كردن...

قراره اينجا به خاطر 1 سالگي وبلاگ يه جشن تولد كوچلو بگيرم...

براي ساخت وبلاگ روزهاي متمادي فكر كردم... ميخواستم

وبلاگي بسازم كه هم مفيد باشه هم به رشته دانشگاهيم مربوط...

و ساختم و الان خوشحالم كه در عرصه وبلاگ نويسي فعالم....


دقيقا 7 اسفند 1387 ساعت 13:29

اولين پست وبلاگ نوشته شد....

روزهاي اول ارتباط برقرار كردن با بازديدكنندگان برام خيلي سخت بود

اما كم كم كلي دوست خوب پيدا كردم كه هميشه همراهم هستن...

1 سال با غم وشادي كه در وجودم حس كردم نوشتم و نوشتم...

1سال به سرعت باور نكردني گذشت و من در كنار دوستان مجازي ام

پيشرفت كردم و همينطور بزرگ شدم وحالا ياد گرفتم كه چه جوري راه برم

و چه جوري ارتباط برقرار كنم ، خوشحالم و از شما دوستان وبلاگي خودم متشكرم...



آرزويم اين است كه تا آنجا كه ميتوانم و بنويسم وبنويسم بتوانم كمك بزرگي به دوستانم بكنم..

البته با كمك دوستاني كه در اين راه تنهام نگذاشتند و با نظراتشون هميشه در روند بهبودي

وبلاگ خيلي بهم كمك كردند...



زير نوشت:

1. براي گذاشتن اين پست خيلي سختي كشيدم ، يه عالمه نوشتم

همش پاك شد، ميخواستم عكس بذارم نشد خلاصه اينكه تلاشهاي

فرواني كردم تا تونستم اين چند خط را بنويسم...

2. بازم از همه دوستان تشكر ميكنم كه با صبر وحوصله مطالب من را ميخوانند

و با نظرات ارزشمندشان مرا خرسند ميكنند....

3. براي دوستان عزيزم آروزي روزهاي خوشي را دارم.....

4.آهنگ وب را تغيير دادم.. نظرتون راجب آهنگ چيه؟؟


دوست بجای چتریست که باید روزهای بارانی همراه شما باشد " . پل نرولا